بررسى تفسير ابى الجارود
بررسى تفسير ابى الجارود
ابن نديم، ازاين تفسير ياد كرده است ومى نويسد:
(كتاب [امام] باقر(ع)، محمّدبن على بن الحسين، عليهم السّلام، به روايت ابى الجارود، زياد بن منذر، رئيس جاروديه زيديه است… )
نجاشى، پس از ياد كرد شرح زندگى ابن ابى الجارود مى نويسد: 1
(ازآثار ابى الجارود، تفسير قرآن است كه آن را از ابى جعفر(ع)، روايت كرده است.) 2
ابن شهرآشوب مى نويسد:
(ابوالجارود، داراى اصل و تفسيرى از ابى جعفر(ع) است.) 3
شيخ طوسى نيز مانند اين سخن را آورده است.4
آقا بزرگ تهرانى، از تفسير ابى الجارود نام مى برد و درمورد آن مى نويسد:
(… ابوالجارود، اسمش زياد بن منذر… واز اصحاب امامان سه گانه: [امام زين العابدين، امام باقر و امام صادق (ع)] است و تفسير وى تنها از امام باقر(ع) است كه در ايام استقامت [سلامت اعتقادى] خود ازآن حضرت روايت كرده است.) 5
شخصيت ابى الجارود
نجاشى، در روايتى از ابوالجارود، آورده است:
(ابن عبدون از على بن محمّد از على بن حسن از حرب بن الحسن از محمّد بن سنان، براى من روايت كرد و گفت: ابى الجارود مى گويد: من نابينا به دنيا آمدم وهرگز دنيا را نديدم. وى اهل كوفه واز اصحاب امام باقر(ع) بود واز ابى عبداللّه(ع) روايت داشته است، چون زيد قيام كرد، تغيير عقيده داد.) 6
وى از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بوده وازاين دو امام، رواياتى داشته وهفت سال پس از رحلت امام باقر(ع)به هنگام قيام زيد تغيير عقيده داده و به كيش زيديه درآمده و در پى آن جاروديه كه فرقه اى از زيديه است، به وى نسبت داده شد.
گرايشهاى شيعى و جانبدارى ابوالجارود از مكتب اهل بيت(ع) سبب سست شدن جايگاه علمى وى ومتهم گشتن به كژى در بينش و مسموم بودن انديشه وى درمنظر انديشه وران اهل سنت شده است به گونه اى كه كارنامه تلاش وى در داورى ايشان چندان درخشان نمى نمايد:
ابن حجر در تقريب التّهذيب، فرقه جاروديه را به وى نسبت داده و مى نويسد:
(زياد بن منذر ابوالجارود، نابينا، كوفى و رافضى است كه يحيى بن معين از طبقه هفتم او را دروغ گو مى داند.) 7
ابوحاتم بن حيان گويد:
(او رافضى است درمطالب اصحاب پيامبر(ص) جعل حديث مى كند و در فضايل اهل بيت چيزهايى را نقل مى كند كه به آن دست نيافته است. كتابهاى حديث او، روا نيست.) 8
ابن عدى مى نويسد:
(بيش تر روايتهاى او حفظ شده نيستند و بيش تر آنها در فضايل اهل بيت وارد شده اند. او از معذورين و غاليان كوفه است. ) 9
سخنان ياد شده كه بدون مدرك درخور اعتنايند و بيش تر بر مدار احساس مى گردند، نمى توانند چندان از استحكام و استوارى برخوردار باشند و بدون تحليل مى نمايد.
در ميان رجال شناسان شيعى، كشى به نكوهش ابى الجارود پرداخته و رأى او را بيمار و ناراست دانسته است:
(حكايت شده كه ابوالجارود، سرحوب ناميده شده و سرحوبيه كه گروهى از زيديه اند، به او نسبت داده مى شوند و ابوجعفر امام باقر(ع) او را سرحوب ناميده است.) 10
آيت الله خويى پس از يادكرد گفته كشى مبنى بر ناميده شدن ابى الجارود، به (سرحوب) از سوى امام باقر(ع)به ردّ اين دعوى پرداخته، مى نويسد:
(اما اين كه ابى الجارود، زيدى مذهب است، اشكالى درآن نيست، امّا ناميدن او به سرحوب، از سوى امام باقر(ع) روايت مرسله اى است از كشى كه برآن اعتماد نمى شود، بلكه غير قابل تصديق است، زيرا زياد درزمان امام باقر(ع)تغيير عقيده نداده، بلكه وى پس از خروج زيد، تغيير كرد و خروج زيد، هفت سال پس از وفات امام باقر(ع) بود. پس صدور اين نامگذارى از سوى امام باقر(ع) چگونه ممكن خواهد بود.) 11
كشى روايتهايى را كه دلالت بر ضعيف بودن ابى الجارود دارند، چنين ياد مى كند:
(محمد بن جمهور گويد: موسى بن سيار از وشا از ابوبصير روايت كرده است كه گفت: نزد امام صادق(ع)بوديم، جاريه اى برما گذشت و قمقمه آبى در دست داشت كه وارونه گرفته بود.
امام(ع) فرمود: خداوند مى داند اگر دل ابى الجارود، همانند قمقمه اين جاريه،دگرگون شده باشد، تقصيرمن چيست؟) 12
(محمّد بن احمد، از على بن اسماعيل، ازحماد بن عيسى، از حسين بن مختار، از ابواسامه روايت كند كه امام صادق(ع) فرمود:
(مى بينى ابوالجارود چه مى كند؟ به خدا سوگند او نمى ميرد، مگر گيج و حيران.) 13
محمد بن احمد از عباس بن معروف، از ابوالقاسم كوفى، از حسين بن محمّد ابن عمران، از زرعه، از سماعه، از ابوبصير، روايت كند [روزى] امام صادق(ع) كثير النوا وسالم بن ابى حفصه و ابوالجارود را ياد كرد و فرمود:
(كذّابون مكذبون كفار عليهم لعنة اللّه.)
عرض كردم فدايت گردم:(كذابون) را فهميدم، اما معنى(مكذبون) چيست؟
حضرت فرمود: اينان دروغ گويانى هستند كه نزد ما مى آيند وخبر مى دهند كه ما را تصديق مى كنند وحال آن كه اين گونه نيست. اينان احاديث ما را مى شنوند و سپس تكذيب مى كنند.) 14
(محمد بن زياد، از محمّد بن حسين، از عبداللّه مزحزف، از ابوسليمان حمّار، روايت كرد كه گفت: من خود شنيدم كه امام صادق(ع) ابوالجارود را درمنى، در چادرش، مخاطب قرار داد و با صداى بلند فرمود:
تو را به خدا سوگند آيا پدرم امام همه مردم روى زمين نبود؟ هنگامى كه او وفات فرمود، جز گمراهان هيچ كس به امامت او جاهل نبود.
پس در سال بعد نيز ديدم كه مانند آن سخن را به ابوالجارود گفت. پس از آن ابوالجارود را دركوفه ديدم وبه او گفتم:
آيا شنيدى كه ابوعبداللّه(ع)، دومرتبه به توچه گفت؟
ابوالجارود گفت: مقصود ابى عبداللّه از پدرش على(ع) بود. [كنايه ازاين كه امام باقر(ع)، مقصود امام نبود.] ) 15
آيت الله خويى در رد روايات ياد شده مى نويسد:
(روايتهاى ياد شده، ضعيف تر از آنند كه بر ضعيف بودن و ثقه نبودن يك شخص دلالت كنند [يعنى با قطع نظر از ناحيه سند، از نظر دلالى، ضعيف هستند] به جز روايت سوّم، ولى در سند آن على بن محمّد، فرزند احمد بن وليد واقع شده كه مجهول است وحسين بن محمد بن عمران كه مهمل است.
براى تضعيف يك شخص، چگونه مى توان به چنين روايتهايى تكيه كرد؟) 16
روايتهاى ياد شده از ديدگاه سندشناسى به دليل حضور افراد ضعيف وناشناس مانند وشاء در سند روايت نخست و على بن محمد در روايت دوّم ومحمد بن احمد در روايت سوم، چندان اعتبارى ندارند. روايت چهارم نيز از نظر سلسله سند، ضعفهاى اصولى دارد كه دراين مختصر مجال طرح آنها نيست.
روايتهاى يادشده از زاويه مفاد ومحتوا نيز استحكام و استوارى ندارند، زيرا همه روايتها (به جز روايت سوّم) انحراف فكرى ابوالجارود را، از زبان امام صادق(ع) بيان مى كنند و ترديدى نيست كه ابوالجارود، در زمان امام صادق(ع) تغيير عقيده داده، امّا بحث در ثقه بودن و نبودن وى پيش از تغيير عقيده خود، درزمان امام باقر(ع)است.
ثقه بودن ونبودن ابى الجارود
آنچه ياد شد، تضعيف ابى الجارود از سوى كشى است. جمعى از ارباب رجال، هرچند از توثيق ابوالجارود به طور صريح سخن نگفته اند، ولى وى را از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) دانسته و سخنى كه بر ضعيف بودن ويا دست كم نكوهش وى دلالت كند، نگفته اند. شيخ طوسى، او را در شمار اصحاب امام باقر(ع)و امام صادق(ع) شمرده و نسبتهاى يادشده را درمورد وى ياد كرده است. 17
نجاشى درباره ابوالجارود مى نويسد:
(ابوالعباس بن نوح گويد: او ثقفى است كه عطيه از وى حديث شنيده و او از امام باقر(ع) روايت داشته و مروان بن معاويه از او روايت داشته است درباره او، سخنانى گفته اند. بخارى نيز اين سخنان را آورده است.) 18
برقى نيز وى را از اصحاب امام باقر(ع) دانسته است… 19
گرچه از اظهار نظر علماى يادشده، توثيق ابوالجارود، به روشنى به دست نمى آيد، ولى سخن ويژه اى مبنى بر ضعيف بودن وى نيز وجود ندارد و به علاوه بيانگر اين حقيقت است كه وى از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) بوده است.
پسينيان علماى رجال، يا به نقل از پيشينيان ويا براساس دليلهايى كه نزدشان، موجود بوده است، ابوالجارود را به طور صريح، توثيق كرده اند.
علامه حلى به نقل از ابن غضايرى مى نويسد:
(احاديث و روايتهاى ابوالجارود درحديث اصحاب اماميه، از احاديث او در روايات زيديه بيش تر است واماميه از روايتهاى ابوالجارود توسط محمّد بن سنان، كراهت دارند وبه روايتهاى او، توسط محمّد بن بكر ارجنى اعتماد كرده اند.) 20
آيت الله خويى نيز مضمون ياد شده را بيان كرده است و پس از ياد كرد ديدگاههاى موافق و مخالف درباره توثيق ابى الجارود مى نويسد:
(ظاهر اين است كه ابوالجارود ثقه است، نه به خاطر اين كه بزرگان [اصحاب] از او روايت دارند، زيرا اين تنها، در اثبات وثاقت، كفايت نمى كند، بلكه وثاقت وى به دليلهاى زير ثابت مى شود:
1. به خاطر وقوع وى در اسناد كامل الزّيارات كه جعفر بن محمّد قولويه به ثقه بودن همه راويان آن گواهى داده است. در كتاب يادشده، او از امام باقر(ع) روايت دارد و عثمان بن عيسى از وى روايت دارد. (باب 13 در فضيلت آب فرات و نوشيدن آن و غسل درآن ج 3)
2. به خاطر گواهى شيخ مفيد در رساله عدديه به اين كه وى از اعلام و بزرگانى است كه حلال وحرام و فتاوا واحكام دين ازآنان گرفته مى شود و هيچ طعنى برآنان وارد نيست وراه نكوهش برهيچ يك ازآنان وجود ندارد.
3. به خاطر گواهى على بن ابراهيم در تفسيرخود به ثقه بودن تمام كسانى كه در سند آن تفسير واقع شده اند واز او در تفسير آيه: (واذ قالت الملائكة يا مريم…) (آل عمران /42) ازامام باقر(ع) روايت دارد و كثيربن عياش از وى، روايت كرده است.) 21
سپس آيت الله خويى مؤيدى بر دليلهاى ياد شده، ذكر كرده و مى نويسد:
(مؤيد دليلهاى يادشده، چنانكه گذشت، گفته ابن غضايرى است كه اصحاب ما به روايتهاى ابى الجارود ازمحمّد بن بكر ارجنى اعتماد مى كنند.) 22
استدراك آيت الله خويى درباره كتاب كامل الزّيارات
(ابن قولويه درمقدمه كتاب خود: كامل الزيارات، مطلبى را نوشته كه ما عين عبارت او را نقل مى كنيم:
(وقد علمنا بانا لانحيط بجميع ما روى عنهم فى هذا المعنى ولا فى غيره لكن ما وقع لنا من جهة الثّقات من أصحابنا رحمهم اللّه برحمته، ولااخرجت فيه حديثاً روى الشذاذ من الرجال يؤثر ذلك عنهم من المذكورين غير المعروفين بالرواية المشهورين بالحديث والعلم… )
آنچه ازاين عبارت برداشت مى شود، اين است كه وى در كامل الزّيارات، روايات را تنها از امامان معصوم(ع) نقل كرده است، آن هم از راه راويان موثق اماميه.
شكى نيست دراين كه مقتضاى اكتفا و جمود برظاهر اين عبارت، بويژه با توجه به تعبير (ولااخرجت) به صيغه ماضى كه بيانگر تدوين مقدمه پس از تأليف كتاب است، تأييد واخبار از ثقه بودن تمام كسانى است كه در اسناد اين كتاب واقع شده اند واين همان چيزى است كه ما در صفحه 45 از جلد اوّل معجم رجال الحديث اشاره كرده ايم وصاحب وسائل نيز به آن اعتراف كرده است.
ولى پس از ملاحظه و توجه به روايات موجود دراين كتاب وتحقيق دراسناد آنها به دست آمد كه روايات بسيارى (شايد بيش از نصف آن) وجود دارد كه با ويژگيهاى ياد شده در مقدمه هماهنگى ندارند.
روايات بسيارى دراين كتاب وجود دارند كه مرسله، مرفوعه ويامقطوعه اند و رواياتى وجود دارند كه از غير معصوم(ع)نقل شده اند. نيز رواياتى كه در سند آنها افراد غيرامامى واقع شده است، و رواياتى از افراد ناشناخته كه نامى ازآنها دركتابهاى رجال برده نشده است. افزون بر اين، در سند شمارى ازاين روايات، اشخاصى وجود دارند كه ضعف آنان بر كسى پوشيده نيست، مثل حسن بن على بن ابى عثمان، محمد بن عبداللّه بن مهران و اميّة بن على القيسى و….
نتيجه اين كه اگر مراد ابن قولويه از سخنش درمقدمه كتاب، ثقه بودن همه كسانى باشد كه در سند اين كتاب واقع شده اند، با آنچه گفتيم هماهنگى ندارد.
پس به منظور حفظ كلام ابن قولويه از اظهارات غيرواقعى، چاره اى نيست جز اين كه عبارت وى را برخلاف ظاهر آن حمل كنيم و بگوييم تنها مشايخ وى مراد بوده اند.
براين اساس، ما نيز ناگزيريم كه از نظر پيشين خود در توثيق تمام افراد سند كامل الزيارات برگرديم و توثيق را ويژه مشايخ بى واسطه ابن قولويه بدانيم.) 23
آنچه ياد شد، متن كامل استدراك بود. برخى از محققان، براين باورند كه آيت الله خويى با اين نظريه، توثيق خود را در مورد ابى الجارود نقض كرده است، زيرا دليل اين توثيق را كه (وقوع وى دراسناد كامل الزّيارات) است، بدون اعتبار اعلام كرده و تنها مشايخ بى واسطه ابن قولويه را موثق دانسته است.
امّا شايد بتوان گفت باورى چنين، چندان درست نيست، زيرا:
ايشان براى توثيق ابى الجارود، سه دليل و دومؤيّد، ذكر كرده است.استدراك يادشده تنها يك دليل را باطل مى كند وديگر دليلها، به قوّت خود باقى خواهند بود. افزون برآن ،يكى از دليلهاى توثيق ابى الجارود، قرارگرفتن وى در سلسله اسناد تفسير قمى است وهمان گونه كه در آينده خواهيم گفت، اين تفسير آميزه اى است از تفسير قمى وابى الجارود وديگر روايتهاى متفرقه كه نويسنده تفسير، نكته هاى تفسيرى ابى الجارود و قمى را از راه مشايخ خود به گونه اى متمايز از على بن ابراهيم، نقل كرده است و دربين رواياتى كه از على بن ابراهيم است، مواردى نيز وجود دارد كه وى از پدرش و او از ابى الجارود، نقل كرده است كه ما به برخى ازآن موارد اشاره مى كنيم. بنابراين، هرچند ممكن است ما در مقام بررسى تفسير قمى باروايتهاى ضعيفى كه نويسنده از طريق مشايخ خود، نقل كرده است، روبه رو شويم، ولى ترديدى نيست كه توثيق على بن ابراهيم از راويان سند تفسير، شامل كسانى خواهد بود كه خود به طورمستقيم ازآنان نقل روايت كرده است و ابى الجارود دراين زمره است.
بررسى اسناد تفسير ابى الجارود
n راه شيخ صدوق: شيخ صدوق در طريق خود، اين تفسير را از: محمد بن على ماجيلويه، از محمّدبن ابى القاسم اعمش، ازمحمّد بن على قرشى كوفى ازمحمّد بن سنان از ابى الجارود، از امام باقر(ع) روايت مى كند، ولى آيت الله خويى درمورد راه شيخ صدوق مى نويسد:
(راه شيخ صدوق دراين تفسير به دليل حضور افراد مجهول، ضعيف است.)24
از جمله كسانى كه در راه ياد شده، ضعيف يا مجهول به شمار مى آيند، محمد بن على قرشى (ابو سميه) و محمّد بن سنان هستند.
* محمّدبن سنان : محمّد بن سنان، ابوجعفر همدانى است كه شيخ طوسى وى را در بخشهاى گوناگون رجال در زمره اصحاب امام صادق،امام كاظم، امام رضا وامام جواد(ع) شمرده است.25
در نظر انديشوران علم رجال در توثيق او هماهنگى وجود ندارد.
سيد بحرالعلوم مى نويسد:
(درمورد محمّد بن سنان، اختلاف بين اصحاب، زياد است وگفته هاى علما دراين مورد، اضطراب شديدى دارند، تا جايى كه بسيارى از علما درمورد وى گفته هاى ضد ونقيض دارند. گاهى توثيق وگاهى تضعيف كرده اند وگاهى ستوده اند وگاهى نكوهش كرده اند… ) 26
كشى به نقل ازحمدويه، درمورد محمّد بن سنان مى نويسد:
(حمدويه گويد: من احاديث محمّد بن سنان را از ايوب بن نوح شنيدم و اوگفت: روايت احاديث محمّد بن سنان جايز نيست.)27
شيخ طوسى در فهرست مى نويسد:
(محمد بن سنان كتابهايى دارد ومورد نكوهش قرار گرفته است.) 28
همو در رجال، در ذيل اصحاب امام رضا(ع) او را تضعيف كرده است:
كشى به نقل از فضل مى نويسد:
(ابوالخطاب ويونس بن ظبيان و يزيد الصائغ ومحمد بن سنان دروغ گويان مشهورند و ابوسميه مشهورتر از ديگران است.) 29
n راه شيخ طوسى: شيخ طوسى، براى معرفى تفسير امام به روايت ابوالجارود،دو راه دارد:
راه اوّل وى اين است كه گويد:
(شيخ ابوعبداللّه محمدبن محمد بن نعمان وحسين بن عبيداللّه، از محمّد بن على بن حسين، از پدرش، از ابن [الحسن] حسين بن سعدك همدانى، ازمحمّد بن ابراهيم قطان (العطارـ خ ل) ، ازكثيربن عياش از ابى الجارود، از ابى جعفر(ع)، اين تفسير را براى ما روايت كرد.) 30
و راه دوّم خود را به شرح زير ياد مى كند:
(احمد بن عبدون، از ابوبكر دورى، از ابن عقده،از ابوعبداللّه جعفر بن عبداللّه بن جعفر بن محمد بن على بن ابى طالب محمدى، ازكثيربن عياش قطان، از زياد بن منذر از ابى جعفر(ع)، اين تفسير را براى ما روايت كرد.)31
دو راه يادشده به دليل حضور ابوسهل كثير بن عيّاش، ضعيف است.
آيت الله خويى درمورد وى مى نويسد:
(كثير بن عياش ضعيف بوده و درايّام ابى سرايا با وى خروج كرده، مجروح شد.) 32
در جاى ديگرى نيز او را تضعيف كرده است.33
افزون برآنچه ياد شد، در راه دوّم، ابن عقده واقع شده و او زيدى مذهب و ضعيف است.
n راه نجاشى: نجاشى، پس از ياد كرد تفسير مورد نظر، در معرفى راويان ابى الجارود، مى نويسد:
(جمعى از اصحاب ،از احمد بن محمد بن سعيد، تفسير را براى ما روايت كرده و گفته است:جعفربن عبداللّه محمد، از ابوسهيل كثيربن عياش روايت كرده و گفته است: ابوالجارود، تفسير را براى ما روايت كرد.) 34
راه نجاشى، گذشته از مرسل و ناپيوسته بودن، به دليل حضور ابوسهل كثيربن عياش در سلسله سند آن ضعيف است.
n راه على بن ابراهيم قمى: تفسير على بن ابراهيم بن هاشم قمى از تفاسير معروف و پرآوازه شيعى است. اين تفسير سه بخش دارد: بخش بيش تر آن تفسير على بن ابراهيم را دربرگرفته است كه وى از راه پدر و ديگر مشايخ خود، روايت مى كند. بخش ديگر، تفسير امام باقر(ع) به روايت ابى الجارود است و بخشى اندك ازآن روايتهاى متفرقه را دربردارد.
روايتهاى ابى الجارود، دراين تفسير به دو راه، يادشده است:
1. به واسطه على بن ابراهيم كه وى از پدرش، از صفوان بن يحيى از ابى الجارود روايت مى كند.
2. به واسطه نويسنده تفسير، چنانكه آورده است:
(حدثنا احمد بن محمّد الهمدانى قال حدثنى جعفربن عبيداللّه (عبداللّه) قال: حدثنا كثير بن عياش عن زياد بن المنذر ابى الجارود عن ابى جعفر محمّد بن على(ع)…)35
اين راه كه همسانى دارد با راه شيخ طوسى ونجاشى، از نظر سند، ضعيف است، امّا راه نخست صحيح و غيرقابل ترديد است.
روايت ابى بصير
(تفسير امام باقر(ع)از ابى الجارود را در روزگار پايدارى وى و پيش از زيدى شدن او، گروهى از ثقات شيعه كه ابوبصير يحيى بن قاسم اسدى نيز ازآنان است، از وى روايت كرده اند و على بن ابراهيم قمى در تفسيرخود، آن را از راه ابوبصير كه ثقه است، نقل كرده است.) 36
ليكن راههاى رسيدن به روايتهاى ابوالجارود، منحصر به آنچه گفته شد نيست، بلكه گروه زيادى ازاصحاب مورد اعتماد در متون معتبر و درخور توجه شيعى، سخنان تفسيرى امام باقر(ع) را به روايت ابى الجارود روايت كرده اند، از جمله:
1. منصور بن يونس كه از رجال موثق است، در اصول كافى درباب: الاشارة و النص على عليّ بن الحسين، عليهما السّلام .
2. حماد بن عيسى در جزء دوم بصائرالدرجات، تأليف محمد بن حسن صفار.
3. عامربن كثير السراج درامالى صدوق/ 10.
4. حسن بن محبوب،دراخبار اللوح.
5. ابواسحاق نحوى ثعلبه بن ميمون دركتاب (الحجة) اصول كافى، باب: انّ الائمة نور اللّه.
6. ابراهيم بن عبدالحميد كه شيخ طوسى او را توثيق كرده است. در كافى، باب: ادخال السرور على المؤمن.
7. مفضل بن عمر جعفى در خصال شيخ صدوق، باب چهارم/ 104.
8. سيف بن عميره در كافى، باب التفرى / 60.
9. عبدالصّمد بن بشير. 37
در ميان طريقهاى روايى يادشده براى تفسير، طريق على بن ابراهيم قمى را مى توان بدون اشكال، و رهنمون به متن واقعى تفسير دانست.
پي نوشت :
1. ابن نديم، الفهرست، انتشارات اميركبير ، 1366/ 59.
2. نجاشى، رجال/ 170 ، ش 448.
3. ابن شهرآشوب، معالم العلماء/ 45.
4. طوسى، محمد بن حسن، فهرست/ 305.
5. تهرانى، آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، 4/ 251.
6. نجاشى، رجال/170.
7. آل بحرالعلوم، رجال طوسى/ 122، پاورقى، به نقل از: تقريب التّهذيب.
8. همان.
9. همان.
10. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7 / 323، به نقل از: رجال كشى.
11. همان.
12. همان.
13. همان.
14. همان.
15. همان/324.
16. همان.
17. شيخ طوسى، محمد بن حسن، رجال/ 197.
18. نجاشى، رجال/ 170.
19. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/ 322.
20. علامه حلى، حسن بن يوسف، رجال/ 323.
21. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/ 324.
22. همان/ 325.
23. استدراك يادشده، از برخى شاگردان آن مرحوم دريافت شده و نزد نگارنده موجود است.
24. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/326.
25. طوسى، محمد بن حسن، رجال، ص 288.
26. سيد بحر العلوم، محمد مهدى، الفوائد الرجاليه، تهران، منشورات مكتبة الصادق،3/ 251.
27. كشى ، رجال، چاپ نجف/ 332، ش 245.
28. طوسى، رجال/ 386.
29. كشى، رجال/ 457.
30. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/321.
31. همان.
32. خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/ 322.
33. همان، 14/ 107.
34. نجاشى، رجال/ 107.
35. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، 1/102.
36. صدر، حسن، تأسيس الشيعه/ 327.
37. تهرانى، آقابزرگ، الذريعه، 4/ 308.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}